پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان

گلچین اخبار بلوچستان . آخرین خبرها و مقالات

پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان

گلچین اخبار بلوچستان . آخرین خبرها و مقالات

گذری و نظری !

 

گذری و نظری !  

 م.و. کوھگنجی

 

رضا خان میر پنج  با حمایت و پشتیبانی انگلیسھا فرصت مناسبی یافت وبا کودتا قدرت سیاسی را کسب کرد و به حالمیت سلسله قاجار پایان بخشید. بعد از کوبیدن رقیبان و اقلیتھای ملی، عزم  تصرف بلوچستان نمود. متاسفانه مقاومتھای مردم بلوچ به سر انجام نرسید. بی اتحادی سران حکومتھای محلی ملوک وطوایفی بلوچ در مقابل ارتشی سازمان یافته با حمایت امپریالیسم انگلیس و دارای سلاح برتر، دلیل دیگری بر شکست مردم بلوچ بود. خوانین و تعدادی از سرداران بلوچ بزودی جز خودیھای رژیم نوپا رضاخان در آمدند.

تصرف بلوچستان توسط  ارتش ایران باعث سرازیر شدن جمعیت انبوه غیر نظامی فارس شد که از اکثر نقاط ایران به بلوچستان می آمدند، بخصوص یزدیھا، مشھدیھا، بیرجندیھا، کرمانیھا، بمیھا، اصفاھانیھا و از سایر شھرھای ایران  دسته جمعی و گله وار وارد بلوچستان شدند. اقتصاد محلی، تجارت دریایی و زمینی و شیوه ھای تولیدات سنتی از قبیل نخ ریسی و پارچه بافی کاملاً محو و به نابودی کشیده شد. زمینھای مناسب شھر و روستا در اختیار اقلیت فارس قرار گرفت وتقریباً بلوچستان برای اولین بار به کنترل کامل و دایؑم سلسله ھای پادشاھی ایران در آمد. تاؑسیس ادارات دولتی، پایگاھھای نظامی و کنترل مردم بلوچ  در اکثر شھرھای بلوچستان آغاز شد وملت بلوچ برای اولین بار از کلیه آزدیھای ملی یک ملت محروم  گشت. بسیاری از مردم  شھر و روستا از ثبت نام در اداره ثبت احوال، ارتش و سایر ادارات رژیم  به عنوان اعتراض سر باز زدند و چه بسا فرزندانشان بعدھا از این بابت تا پایان دوره پھلوی  سرگردان بودند و مدارس برای ثبت نامشان مشکل می تراشید. قدرت اقتصادی و تصمیم گیریھای سیاسی تعین کننده، کاملاً در دست اقلیت فارس قرار گرفت و نیز مانده است. ملت بلوچ از ھیچ گونه مشارکت و تصمیم گیری در باره سرنوشت خود بر خورداد نبود و در حقیقت برده ھا و اسیرھای  دست و پا و دھان بستهؑ تماشاگر بودند و نیزھستند.

با تصرف بلوچستان، منحصراً چند نفری از وابستگان خوانین در ادارات و قوای نظامی به دریافت مرتب جیره ماھیانه رسیدند. رضا خان برای سرکوب کل جامعه بلوچ  باید از وسایل و امکانات لازم منطقه ای استفاده می کرد. به خدمت گرفتن تعدادی از خوانین و     وابستگان باعث تشویق مردم معمولی بود و به قول معروف  با یک تیر و دو نشان، تیر، به ھر دوھدف خیلی خوب خورده بود. خوانین به بلند گوھای تبلیغاتی رژیم پھلوی برای تداوم آن در بلوچستان مبدل شدند. حرکتھای اعتراضی جمعی وانفرادی اینجا و آنجا با بی رحمی تمام درھم کوبیده شد. مقاومتھای اکثر طوایف سرحد بخصوص طیفه ھای شه بخش و شھنوازی با تمام قدرت وخشم پاسخ داده شد و در نھایت با خیانت عیدو خان و ھمکاری نکردن مھر الله خان با بلوچھا، حاصل به زیر سلطه بردن ملت بلوچ بود. از این پس  سران طایفه ریگی در سرحد و خوانین در سرتاسر بلوچستان، مستقیم در سرکوب جمعی ملت بلوچ شریک رژیم پھلوی بودند و اگر چنانچه خانی پیدا می شد، که بسیار اندک بودند، به خاطر احساسات بلوچی اش مستقیم  قلب بلوچی را نمی درید، اغلب مواقع در مقابل عمل جنایاتکارانه رژیم نسبت به مردم بلوچ چشمش را می بست و با خیال راحت و خون سردی آز آن می گذشت. ھمکاریھای تنگا تنگ و سازمان یافته خوانین در سر کوب ملت بلوچ با سلسله پھلوی، زشتترین و سیاه ترین بخش تاریخ ملت بلوچ در این دوره است. خوانین در کل به ھمان مقیاس در میان مردم بلوچ سیاه و ابرو بر باد رفته اند که رژیم پھلوی بود. ھر چند که خانھا به عنوان یک قشر فکری اجتماعی اکنون مرده اند و زمان ھم دیگر اجازه حیات به آنھا  نمی دھد و بروال گفته بلوچھا و فارسھا، نباید پشت سر مرده ھا حرف زد، اما، از آنجایی که ھنوز گاه گاھی بوی تعفن این لاشه ھای افتاده به مشام می رسد، یاد آوری از خیانت آنھا نسبت به ملت بلوچ، زیانی برای فرزندان ما نخواھد داشت، بخصوص که جمھوری اسلام از در ماندگی خود به  دنبال زنده کردن مرده ھای قبرستانھا است و نیزیاد آوری باشد به آن گروه از روشنفکران خام و خوش خیال که اعتماد به نفس را از دست داده، ایمان به سازماندھی و قدرت شکست ناپذیر جمعی توده مردم ندارند و فکر می کنند که آزادی! را با دست دراز کردن پیش این و آن برای ملت بلوچ می توانند کسب کنند!                                                           

 دوران کودتای دوم پھلویھا با سرکوب شدیدتر و وحشیانه تر مبارزات مردم بلوچ شروع شد. سرابندیھا و پردلیھا در زابل سرکوب و سران به زندانھای بالای ٢٥ سال محکوم شدند. یاغی شدن بلوچھای ترکمن صحرا و خراسان، حرکت دادشاه و بعد تفکر جریان چریکی و تعلیم در عراق، جنگھای بلوچھای بشکرد، کوهھای جمال باریز، سرحد، جیرفت،...... و نیز برخوردھای کوتاه مدت و بی حاصل ھر جایی ھر طایفه جداگانه با رژیم پھلوی در تمام نقاط بلوچستان،اعتراضھای خود جوش و بدون سازماندھی و رھبری مردم بلوچستان در این دوره است. طبق قانونمندی ھای  طبیعی "ھر عملی، عکس العملی مساوی و درجھت مخالف دارد." متاسفانه در مورد مبارزات ملت بلوچ، ھمه قانونمندیھا صدق نمی کند. درست است که مبارزات مردم ما به جای خاموش شدن، بر ضد رژیم  شلعه ورتر گشت. اما، ملت بلوچ ھیچ زمان نتوانست با رژیمھای ضد بشری تجاوز گر تا پایان سر نوشت ساز با قدرت  برابر عمل کند و در نھایت به شکست و نابرابری ملت بلوچ تا امروز انجامیده است. حرکتھای اعتراضی  جمعی و انفرادی در زمان محمد رضا اوج تازه ای گرفت. فشار توده ھای پاین، خوانین را ھم به فکر سر و سامان دادن انداخت. عده ای از آنھا چه  به عنوان خدمت و از طریق سواک شاه به عراق رفتند تا گزارشی از موقیعت بلوچھا که در عراق برای آزادی! بلوچستان جمع شده بودند. تیھه و ھنگام بازگشت صاحب مقام و مستمعری مرتب ماھیانه شوند و یا به شاه و دار دسته اش بفھمانند که بله، ما، خوانین ھم می توانیم باعث درد سر شویم و لقمه چربتری می خواھیم. در آنجا گروه و سازمان تشکیل دادند. جما(جمعه) خان واسط خوانین و دولت عراق بود. از قول و قرارھای عبدی خان، ھنگام برگشت از عراق با ساواک چندان اطلاعی نداریم وکاملاً برایمان مشخص نیست که آیا زد وبندی با ساواک داشته یا نه. گویا رفتن وی دل بخواھی بوده و خود برای  مدتی جلای وطن کرد. وی در بازگشت  از عراق سر جای سابق خود در دشتیاری سکنی  گرفت و با خیال راحت به زندگی ادامه داد. اما، خوابھا و رویاھای موسی خان به دلخواهش تفسیر نشد و سرنوشت روی خوش به وی نشان نداد. یا رژیم بعث پی برد و صلاح  کار در آن دید که زیان رساند وی بیشتر از سود رسانی است و  یا ساواک ھنگام برگشت بر سر مرز وی را سر به نیست کرد و یا اختلافات درون گروھی در عراق باعث مرگ وی شد که شاعاتی از چگونگی مرگ وی بر سر زبانھا است و حتماً جما خان یک روزی در خاطراتش برای ھمه ما، حقیقت این سر و اسرار دیگر را فاش خواھد کرد! اما، مرگ موسی خان به ھر دلیلی در عراق، باعث شد که عسی خان به نوایی برسد و حقوق نمایندگی مردم ایرانشھر را مرتب به جیب بریزد!  دستگاه به خاطر بی مھری به دوست محمد خان، به فکر دل جویی و دلداری ازفرزندانش بر آمد و ھر کدام را صاحب مقام و مرتبه ای گرداند و در سرکوب ملت بلوچ از آنھا سود جست. محمد خان لاشاری ھم  به خاطر مرگ برادر مھیم خان در بدام انداختن دادشاه، برسکوی قدرت نمایدگی مجلس چسبید و دستی در حاکمیت علیه بلوچ داشت. ھر چه از خوانین بر علیه ملت بلوچ بر آمد، کوتاھی نکردند. این جماعت از ھر تضادی برای جیب پر کردن استفاده کردند و بر ھستی و جان مردم بلوچ با ھر جریان و ھر کس به معامله و گفتگو نشستند، می نشینند و خواھند نشست. اختلافات مرزی ایران و عراق قبل از انقلاب بھمن تا جنگ باعراق بعد از بھمن منبع در آمد بسیار مناسبی برای خوانین بود. رضا شاه دوم و مشاورانش تا مدتھا به خوانین چشم امید داشتند که شاید تاج شاھی که از سرش برداشته شده بود، بر سر بگذارد. میر مولا داد در این باره سر و سری با تاج باختگان داشت و پاکستان را جایگاه انتخاب کرد. حاج کریم بخش سیدی با تحویل دادن اسپھرم به جمھوری اسلامی. آرامش را در آغوش آخونده ھا یافت و آنجا ماند. 

خوانین سرحد ھم ھمبستگی قلبی خود را عملاً با رژیم شاه علام کردند و به شیوه ھای متفاوت برای کسب امتیاز از رژیم در سر کوب ملت بلوچ دست بکار شدند. امان الله خان ریگی با پیشنھاد سر دار مھرالله خان و علم وزیر در بار به عنوان نماینده مردم بلوچ از زاھدان بر گزیده شد و سرمایه کلانی بھم زد و سرانجام امریکا را برای زندگی انتخاب کرد و گویا آنجا را مکان امنی برای سرمایه گذاری یافت. فرزندان عیدوخان  ریگی در خاش پیش قدم شدند، ھوشنگ خان و سرگرد خداداد خان به دستگاه ناز فروختند که بله پدر خدمت گذار بود و ما ھم ھمینیم، چند روزی زمزمه قصد به کوه زدن داشتند و رژیم ھم فھمید که در مقابل خدمت به رژ یم و خیانت به ملت بلوچ  باید به آنھا بھا داد و بنا بر این، دختر جھانبانی زندگی جدیدی را با ھوشنگ خان آغاز کرد وبعد از آن ھوشنگ به دامن اعتیاد پناه برد و تا  زمان مرگ به آن وفا دار ماند. ( ھمینجا لازم است اضافه کنیم، ھوشنگ خان نسبت به دیگر فرزندان عیدو خان از احترامی میان سرحدیھا بر خوردار بود. وی زمانی که شھردار خاش بود، ناظر بر حادثه ای از این قرار بوده که ریؑش شھربانی خاش بدون دلیل فرد بی گناھی بلوچی را به زیر مشت و لگد می گیرد، گویا رگ غیرت بجوش می آید و ھوشنگ در حضورجع یک سیلی محکم زیر گوش ریؑس شھربانی می خواباند. این برایش در میان مردم بلوچ محبوبیتی جلب کرد و بلوچھا به آن می بالیدند که بله، کسی ھم ھست که از ما سیاه بختھای زمان دفاع کند وگویا ھمین ھم  باعث درد سر وی با رژیم شد. ھمین عمل از کد خدا حسین فرزند داحدا (دادخدا ) عیسی زھی ، شاخه ای از تیره ریگی، در زاھدان با استاندار وقت به خاطر بلوچی که شترش را از ھیزم کریچ بار کرده  و برای فروش به شھر آورده، سر می زند. روایتی است که کد خدا حسین  در جلسه ای با سران بلوچ سرحد با استاندار در زاھدان علاوه بر سیلی زدن به استانداروقت، فراتر از این ھم می رود و تفنگچه اش را بیرون می کشد و استاندار را تھدید به مرگ می کند که گویا  سردار مھر الله خان ریگی مانع عمل می شود. ھر دو دارفانی را وداع کرده اند، آنھا دانند و خدا! کدخدا حسین ھم به اعتیاد پناه برد و تا آخرعمر ھمدم آن ماند، شایعه است که دولتیان وی را به این افیون گرفتار کردند.). خداداد خان فرزند دیگر عیدو بعد از شھادت دادشاه به مقام بالاتری و بعد به عنوان نماینده مردم بلوچ بر گزیده شد، بقیه دیگر فرزندان عیدو بولاکی و بستگان نزدیک، چه دختر وچه پسر ھر کدام دستشان به حلقه ھای محافظت دربار بند شد و از جیره ماھیانه بھرهمند شدند. اما، مبارزات ملت بلوچ بدون خوانین و بدون رھبر، خود جوش ادامه یافت. جان گذشتگی ھای اخیر طوایف شھنوازی و گمشاد زھی در سرحد با جمھوری اسلامی و مقاومت بعضی از سران به زیر شکنجه ھای باورنکردنی، خود تاریخی قابل ستایش است. متاسفانه، بھر دلیلی، مبارزات  ملت بلوچ به تربیت  سیاسی مبارزان بلوچ  نه انجامید و نازا ماند و نتوانست رھبرانی اندیشمند، سازمانده  و پشتکار دار تربیت و خلق کند تا حافظ  کامل منافع ملی ملت بلوچ باشند و متاسفانه ھنوز ھم مردم ما بھای گزافی از این بابت می پردازند.

 مبارزات مردم ایران و اقلیتھای ملی به خود جوشی و نمایانی غیر قابل انکاری رسید. سیاکل در سال ١٣٤9 پر ھیبت ترین رخداد در اوج قدرت و یکه تازی دیکتاتور ایران، محمد رضا شاه بود که شعله ھای روشنایش ھمه گیر شد و دیوار ناباوری شکست رژیم شاه را فرو ریخت، توجه بسیاری از روشنفکران ایران و اقلیتھای ملی- مذھبی را بسوی خود جذب و جلب کرد. نظر و قلم شاعران و نویسندگان بزرگی را در جھت به جولان در در آورد. زمزمه ھا وفریادھا در دهه آواخر سلطنت محمد رضا پھلوی، بر علیه او و امریکا  از ھر گوشه و کنار ایران و ھر گروھی، مذھبی و غیر مذھبی بلندتر شنیده  می شد. شاه و ساواک از پنھان نگه داشتن آن  عاجز ماندند. سیاه چالھای اوین و غزل قلعه پر از جان بر کف گذشتگانی بود، که آزادی اندیشیه و بر قراری یک نظام اجتماعی عدالتجو و مردمی را خواستار بودند.  زندان و اعدام دیگر کار ساز نبود. از حق نگذریم، در چنین حال و ھوایی، مسلماً مبارزات ملت بلوچ با دولتھای نظامی پاکستان در آن سو و نیز مبارزات مردم ایران با رژیم شاه در این طرف، در شکل گیری و سمت و سو دادن به مبارزات ملت بلوچ در بلوچستان غربی بی اثر نبود. تاثیر مبارزات  مردم ایران و روشن فکران ایرانی را در مبارزات روشن فکران بلوچ، در قبل از ٥٧ و٥٧ تا سالھا بعد  می توان دقیقاً رد یابی کرد. ھمکاری مبارزاتی ملت بلوچ با اکثر سازمانھای مخالف جمھوری اسلامی که در شعارھایشان، خود مختاری اقلیتھای ملی تا سرحد جدایی ! را پذیرفته بودند، گره ناگسستنی خورده بود. البته بعد ھا ثابت شد که شونیسم فارس در لباس سوسیالیسم، از این حربه استفاده کرده و شعار فقط تا سرحد جدایی! سر داده و نه خود جدایی کامل اقلیتھای ملی از ایران را و فقط تا این حد  پیش می رود و در آنجا که جدایی معنای باز تاب واقعی خود را باز خواھد یافت، سوسیال میھن پرستان دوآتشه در ردیف نژاد پرست ترین جریانھای فکری قرار می گیرند و به خاطر مام میھن و احترام به چھارچوب عرضی ایران عزیز ! در صف جانیان جمھوری اسلامی شیعه رژه می می روند  و زیر پرچم مذھب به سلاح سنگین! ھم سازماندھی می شوند و به خواسته ھای عادلانه و بر حق ملت بلوچ و اقلیتھای دیگر در این چھار چوب تحمیلی  یک پارچگی عرضی با گلوله سرخ  و آتش باروت  پاسخ خواھند داد!

  محفلھای دانش اموزی بلوچ بر ضد رژیم شاه از سالھای ١٣٥٢ -١٣٥٣ در زاھدان بطورمخفی در بعضی از دبیرستانھا شکل گرفت، عمده تغذیه فکری شان از صمد بھرنگی، چخف، ماکسیم گورکی، کتابھای روز روشن فکران ایران که مدتی را در سیاه چالھای رژیم  گذرانده بودند و ھر از گاھی رومانانھا و بعضی ترجمه ھای دوران جنگ جھانی دوم و بعد از آن و خلاصه، بر داشت از مساؑیل روز بود. کتابھای مذھبی به ندرت مورد بر رسی قرار می گرفت. ابتدا تعداد شرکت کنندگان  بیش از١٥-٢٠  نفر بود و بعد از مدت کوتاھی تعداد کسانی که در یک جلسه گرد ھم می آمدند به دلیل امنیتی به شدت کاھش یافت. اکثر جلسات به بھانه ھای مختلف درمکانھای و زمانھای متفاوت  صورت می گرفت. برداشت و تفسیر از ظلم و جنایت و حق کشی بود که مردم ایران و به خصوص مردم بلوچ از آن رنج می بردند. افراد محفلھای دانش آموزی بلوچ  بودند و ھنوز در ابتدای کار خود قرار داشتند و ازانسجام ایدولوژیکی و دسپلین سازماندھی لازم برخورداد نبودند. ھدف این بود که به سیاسی کردن جو بین دانش آموزان و کل جامعه بلوچ دامن زده شود. اما، از سال١٣٥٤ تعداد افراد محفلھا به دسته ھای باز ھم محدودتر تقسیم شد و بعضی از اعضا محفلھای دانش آموزی بلوچ در ارتباط با تنی چند از اعضا سازمان چریکھای فدایی خلق قرار گرفتند. از این به بعد دیدگاه فکری اکثر جعمھای دانش آموزی بلوچ تعغیر یافت و تقریباً می توان گفت که آنچه که مورد بحث قرار می گرفت، آزدی! و از بین بردن فقر بود. اما، ھیچ گاه بحثی صورت نپذیرفت که در آینده و در فرادی انقلاب وظیفه روشفکران بلوچ چیست؟ چه رھنمودھایی برای ملت بلوچ خواھند داد و با چه تاکتیک و استراتژی مبارزات ملت بلوچ را به پیش و از حقوق ملت بلوچ دفاع خواھند کرد. گاه گاھی انشایی به بھانه ای برای افشاگری سر کلاس درس خوانده می شد و برنامه تغذیه رایگان شاه و یا سایر برنامه ھای رژیم را به باد انتقاد می گرفت و پا دانش آموز به دفتر ریؑس و گاھی ھم فراتر از آن ھم کشیده می شد و در حقیقت بالایی ھا دنبال سر نخی که به کجا وصل است، می گشتند. در حقیقت دنباله فعالیتھای ھمین محفلھای دانش آموزی بود که در ٥٧ باعث بنیان گذاری خانه بلوچ، انجمن دانش آموزان و دانش جویان بلوچ و بعد جنبش آزادی خواھان بلوچ وحتی راج زرمش شد. ( تاریخ مبارزات اخیر و سازماندھی تشکلھای بلوچی را آنطور که بوده و به وقوع پیوسته، باید نوشت و برای آیندگان گفت، نه آنطور که رھبران اخیر راج زرمش  برایش تاریخ می  سازند  و می گویند  ) که  پرداختن به ھر کدام یک ضرورت مبرم برای آموختن از تکرار خطاھای گذشته و به ھدر نرفتن انرژی انقلانی ملت بلوچ است.

از سال ١٣٥٦ روشنفکران بلوچ گاه گاھی به سراغ ملوی عبدلعزیز ملازاده می رفتند تا بدانند که آیا وی رھنمودی برای روشنفکران و کلاً ملت بلوچ دارد. متاسفانه ھیچ گونه رھنمودی انقلابی از ایشان داده نمی شد. مضمون بیشتر اندرزھای وی پیرامون کارھای خیر مذھبی بود و معتقد بود که اھل سنت و جماعت نباید  در سیاست دخالت کنند. سیاست کار دنیوی است و مھم و باید به آخرت اندیشید. نشستھا با ملوی عبدلعزیز ملازاده گاه گاھی اتفاق می افتاد و حرفھای تکراری وی برای چندمین بار پرده گوش را می درید. بھر حال روشنفکران بلوچ  مدتی قبل از بھمن ٥٧ در جلسه ای در زاھدان با حضور اکثر ملویھای بلوچ در خط پیشوایی و رھبری، ملوی عبدلعزیز را قانع کردند که باید دست به کاری بزند، در آن جلسه و جمع بود که حزب اصلاح المسلمین بنیان گذاری شد، عده ای بر آن بودند که گذاشتن نام اصلاح المسلمین درست نیست بگذاریم حزب اتحادالمسلمین که ملوی عبدلعزیز پا فشاری می کرد، نه، اصلاح المسلمین نام شایسته ای است. اگر انقلاب پیروز نشد کسی نمی تواند در باره حزب اصلاح المسلمین  به ما ایراد بگیرد! که ما مسلمانھا را بر علیه رژیم شاه بر انگیخته ایم. ما حزبی را تاؑسیس کرده ایم که در کار سر وسامان دادن و اصلاح کردن کارھای مذھبی  برادران مسلمان کوشا باشد و اصلاح  شیعه یان را ھم شامل می شود و اگر انقلاب پیروز شد، ما حزب خود را داریم. حزب اصلاح المسلمین با تکثیر تعدادی علامیه و پخش آنھا در زاھدان و ایرنشھر، ھنوز متولد نشده، عملاً به خاک سپرده شد و روی کاغذ ماند و به تاریخ پیوست. بعد از بھمن، در نشتی که گروھی از دانش جویان بلوچ دانشگاه بلوچستان، بعد از اولین دیدار وی با خمینی داشتند، وی، با لب خندی بر لب پیروزمندانه گفت'' در اولین سوالی که از خمینی داشتم، این بود که اگر شما مسلمان واقعی ھستید، چرا نماز جمعه را بر قرار نمی کنید؟ آن وقت ما پشت سر شما نماز می خوانیم، که خمینی ھم بدون کوچکترین مکث جوابداد، از این ھفته شروع می کنیم '' جناب مولانا به این می بالید که آقای خمینی اصلاح شده و به حرفش گوش داده و نماز جمعه را برقرار می کند. در حقیقت این بھترین رھنمودی برای سازماندھی بود که خمینی لازم داشت تا بتواند مردم را به بھانه نماز روز جمعه جمع کند و ظریف ترین اعتقادات مذھبشان را این گونه مورد سو استفاده قرار دھد و به تحریک جوانان نا آگاه با آویزان کردن کلید بھشت به گردنشان به پردازد و سرنوشت ملتی با این عظمت و اقلیتھای ملی با آن قدمت را به سادگی به بازی بگیرد. لازم است به ژرفا آن نظر و گذری عمیق داشت که چرا با سرنوشت مردم این سرزمین از مشروطیت تا به حال، بوسیله مذھب و یا به خاطر منافع این قدرت وآن قدرت، چشم داشت  ھمسایه و خواست غارت گران  بزرگ و کوچک، این گونه مسخره وار و بی معنی  بر خورد می شود و به بازی گرفته می شود و منافع ملی آن به عریانی تمام در روز روشن به تاراج برده می شود؟!! و از نو اغازی بر ویرانه ھا!  

جوانان بلوچ ھر از چند گاھی، دیداری با ملوی عبدلعزیز داشتند و در مواقع انتخابات (جمھوری اسلامی و نمایدگان مجلس) سعی داشتند نظر  وی را بعنوان یک رھبر مذھبی بدانند. دیدار با ملوی عبدلعزیز تا فروردین ماه سال ١٣٥9 ادامه داشت و بعد از آن و بخصوص ازاول اردیبھشت سال ١٣٥9 دیدار با ملوی عبدلعزیز قطع شد. ھمراه بودن ملویھا در سرکوب دانشجویان دانشگاه بلوچستان، بخصوص ھمراھی ملوی عبدل ملک ملاازاده فرزند ملوی عبدلعزیز، ملوی شھداد که خامنه ای جنایت کار وی را لقب فرزندی داده بود، ملوی محمد یوسف حسین بر و... .. ..باعث قطع دیدارھای نا مرتب شد. ملوی عبدل ملک با عده ای دیگر از ملویھای جیره خوار رژیم، دانشگاه بلوچستان را مکان کفار شناسایی کرد و ھم گام و پیشاپیش اوباشان وادمکشان رژیم به دانشگاه بلوچستان مسلحانه حمله و آزادی خواھان و شریفترین فرزندان ملت بلوچ را به گلوله بستند. آنھا خود را رھبران صدر اسلام می پینداشتند و گویا به جنگ کفار آمده ( فرزندان ملت بلوچ !) و پیروز مندانه با شمشیر نفرت ارتجاع قلب فرزندان ملت بلوچ  را می درید ند تا بتوانند ھمبستگی خود را با قدرت مندان در حاکمیت و برادری خیش را با ظلم شدگان شیعه در طول تاریخ اسلام در سراسر جھان ثابت کنند!                                         

اندیشهای دانش آموزی ودانش جویی خام و ھنوز در کوره تجربه  مبارزه کاملاً پخته و آب دیده نشده بود وبرای یک سازمان دھی فولادین و استوار جوان، کم تجربه و توان مقابله با حرکتھای پیش بینی نشده اجتماعی را نداشت. خانه بلوچ ھم به عنوان یک جریان فرھنگی – سیاسی  پا به صحنه گذاشت و خود را در گیر مساىؑل فرھنگی و رفاھی ملت بلوچ نمود و مسؑولیتھای سنگینی  بر شانه گذاشت. گروه ھا و سازمانھای سرتاسری ایران سعی به ھژمونی بر  گردانندگان آن داشتند، البته، نزدیکی عقیدتی تعداد زیادی از گردانندگان خانه بلوچ به سازمانھای سرتاسری را نمی توان انکار کرد. اما، به ھیچ وجه این دلیل بر آن نیست  که آنھا از استقلال فکری بر خور دادر نبودند.  گردانندگان کلیدی خانه بلوچ مستقلانه عمل می کردند و با تمام اختلافات عقیدتی که با ھم داشتند،اما، عمده تر از ھر چیز برایشان رسیدن مردم بلوچ به حقوق ملی و حفظ منافع ملیشان بود و تمام تلاش بر آن بود که خانه بلوچ به عنوان یک جریان محلی بلوچ، بدور از در گیریھای گروھی وایدولوژیکی باقی بماند. گرداندگان آن مساحبه ھایی چند از ھدف و برنامه کار خود با روزنامه نگاران خارجی انجام دادند. سیاست اصلی خانه بلوچ را می توان به صورت زیر خلاصه کرد. مبارزه با بی سوادی که بزرگترین بیماری جامعه بلوچ طی قرنھا بوده است. تشویق کردن مردم بلوچ به شرکت در تعین سرنوشت خودشان. تشویق کردن کارگران بلوچ و فارس به اتحاد و گرد آمدن در تشکل ھای صنفی و رفاھی و آگاھی یافتن نسبت به حقوق اولیه شان، از جمله ٨ ساعت کار در روز، حق  داشتن و گرفتن تعطیلات سالیانه با حقوق و بر خوردار بودن از مزایای بیمه. حمایت کردن از تحصن ھای کارگران سر جنگل داری، کارگران بی کار و فارغ التحصلین بی کار و یاری رساندن به سازمان دادن تظاھرات و تحصنھای فارغ التحصلین بی کار در سرتاسر شھر ھای بلوچستان. خواباندن تضادھای مذھبی  بین شیعه و سنی و سعی به خواباندن و دامن نزدن به تضاد بین بلوچ و فارس،بلوچ و زابلی. سازماندھی تظاھرات اول ماه مه و روز جھانی زن، بر قرار کردن کلاسھای درسی برای گروھی از کارگران ساختمانی و فصلی، بحث و تبادل نظر پیرامون مسایل جاری روز در بلوچستان، بر قراری اتحاد بین تمامی انجمنھای دانش آموزی بلوچ در سراسر بلوچستان با انجمن دانش جویان بلوچ و کوشش به جلب اعتماد عمومی  مردم بلوچ و سعی به خنثی کردن تبلیغات ملویھای بلوچ آخوندھای شیعه نیز یاری رساندن به مردم بلوچ در حل پاره ای از مشکلاتشان به خصوص کشاورزان که ھمیشه با بلا ھای طبیعی و حادثه ھای فصلی روبرو ھستند و نیز تلاش برای از بین بردن درگیریھا واختلافات طایفه ای و نیز سعی به پیدا کردن راه حلی برای سایر معضلاتی که دامن گیر جامعه بلوچ بود و موضع گیری در باره مساؑیل روز.                                                                                                              

  رژیم شاه با ھمکاری خوانین، عده ای از ملاھا  و چند تحصیل کرده به سرکوب ھای نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرھنگی و اجرای برنامه ھا تعغیر جعمیت بلوچستان ھمچنان ادامه می داد. تحصیل کرده ای در چنین شریطی مردم را تشویق به عضویت در حزب رستا خیز شاهش می کرد، چشمھایش را به واقیعتھای روزانه مردم بلوچ بسته بود و شیپور را وارونه می زد و به تجلیل از عدالتھای پدر تاج دار می پرداخت. فرد دیگری زنان بلوچ را تشویق به پرستش شھبانوی عزیزش می کرد و بلوچی می وتی شھدین زبان را این گونه لکه دار می نمود. ( اشاره به به شعر و آھنگی است که برای شھبانو به نام ماوتی بانو، شھبانو نازینین، سروده شده و میان مردم ایرانشھر پخش شده است ). این افراد بعد از بھمن سعی کردند با گذشته مرزبندی کنند، از این به آن چرخیدند و از آن به دیگری که متاسفانه از چاه به چاله و از چاله برای ھمیشه به چاه افتادند. این افراد امروز درصفحه ھای رنگین  انترنت خود نمایی می کنند.  واقعاً نھایت توھین به خلق بلوچ است که ایشان ادعای نمایندگیش را بکنند. زیبایی زمان در ھمین نھفته که بیرحم است. زشتیھا و سیاه اندیشیھای را، آن طور که بوده اند، جامه می درد و لخت و عریان می کند.

 

خلاصه، امید داشتن و بستن به این و آن تا کنون ھیچ تعغیری در زندگی و رفاه مردم ما ایجاد نکرده است. نه ما را آن چنان امکاناتی ھست و نه امیدی که قدرتی بدون سودا بر سر و در آینده برمال ما از ما حمایت کند. تنھا دل سوزی و در خلوت رنج ملت خیش بریم و اشک ریزیم و صادق باشیم از مشکلات ما نخواھد کاست و نیز بر آن خواھد افزود. اکنون، ما بعد از بھمن یک نسل را پشت سر گذاشته ایم، آوارگی  ما در خانه خودمان و به خارج و در قفص بودن مردم ما، یک پدیده جدید و مختص به جمھوری اسلامی نیست که بلوچ و بلوچستان را به خون و آتش کشیده است. اگر نسلھای قبل از ما به فکر سازمان دھی عمومی ملت بلوچ بودند و از عملھای انفرادی و قبیله گرایی پرھیز می نمودند، امروز مقاومتھا و دلاوری ھایشان بی شک با تمام آدم خواریھای جمھوری اسلامی این گونه بی حاصل نبود. ما به عنوان پیشگامان، باید به یک جمع بندی از گذشته غمبارملت بلوچ و نیزسی سال حکومت خون و تجاوز جمھوری اسلامی رسیده باشیم، زیرا که نسلی را نمایندگی می کنیم که نه تنھا مسوؑل به دوش کشیدن بارملت خیش در زمانیم، بلکه نیز زمان، مسوؑلیت نسل و نسلھای گذشته را بر شانه ھای ما نھاده است. پاسخ درست دادن به چنین وظیفه سنگین تاریخی، صداقت و ایمان به راه مان و شناخت عمیق که ما خواھان چه ھستیم و سازمان دھی برای اجرای اھدافمان امکان پذیر است. بدون این دو و مشخص کردن مرز با تمامی بنجلھای گذشته، با تمام جراؑتی که به عنوان فرد داریم و یا افتخارھای انفرادی که افریده و خواھیم افرید، پا جای پای پدران و اجدادمان نھاده ایم. باور نمی کنید، رجوع کنید به حقیقتھا و قھرمانان انفرادی جامعی بلوح قبل از بھمن ١٣٥٧ از جمله:  چاکر، گھرام، حمل، کمبر، خمبر!جیند خان، جما خان، خلیل خان، دادشاه، و..... ...! به خون خفته گان جامعه ما بعد از بھمن.

 

 م.و. کوھگنجی زمستان ١٣٨٨.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد