علی مرادزهی پور
ای سرحه ای مهد بزرگان لاشار
اینجا نبود جای نامرد دیار
ای که آن روز ات است بلندی افتخار
سرازیر شده از سپید کوه تا چابهار
در تو است مردمی بزرگ و عذت دار
ای سرزمین مردان بزرگ دوار
مردمانت مردمی با دین بود
شاه از افتخارت غمگین بود
هر چی کردیم دین نبود آیین بود
افتخارت افتخاری رنگین بود
شاه از افتخارت غمگین بود
نیست در آیین تو دنائت وپستی
سر بلند و پر افتخار هر جا که هستی
بود در توعشق محبت وسرمستی
که در میان مردمت نبوده ظلم پرستی
ای که همه دنبال عشرت می روند
هر جا که بینند به حسرت می روند
ای که از تو خون هایی جاری شده
مردمانی از یادتو یاری شده
می ریزندخون دلاورانت را با نامردی
می گیرندخون رااز دشمن باخون سردی
از یاد مردانت کوه ها شد افسرده
به لرزه درافتادند خان و ریئس ودرزاده
هنوز هم داری از یاد مردانت نامی
نبود ازدین مردانت هیچ نا کامی
ای بلوچ یاد گیر از قصه مردانی
تا نباشد درملک تو ویرانی
یاد گیر از دلاور مردان سرحه
تانباشی پیش هیچ کس شرحه شرحه
نمی گویم من از این مردان قصه مردانه
بدانید که حقیقت است نه افسانه
مکن نام نیک مردان را نهان ای فرزند
بیدار شو ره اینان بگیریم تا بشویم خرسند
پس بیا باهم بسازیم ونبازیم
به یاد این مردان از دیده نبازیم
پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان