پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان

گلچین اخبار بلوچستان . آخرین خبرها و مقالات

پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان

گلچین اخبار بلوچستان . آخرین خبرها و مقالات

مردی در پهره ماهها می خوابد

 

مردی در پهره ماهها می خوابد

 

        مصاحبه :  

«بنده نورمحمد سپاهی فرزندجان محمدشصت وپنج ساله ومتولددامن هستم وشغلم کشاورزی می باشد.ده فرزنددارم .چهاردختروشش پسرکه دوفرزندازیک زن و هشت فرزنداززن دیگرهستند.

      بعضی هامی گویندمن شش ماه خواب هستم وشش ماه دیگر بیدار. اما این چنین نیست امسال زیادخوابیده ام این خواب من چهارماه طول کشیده است وقبل ازماه رمضان بیدارشده ام.

     

 

   درواقع خواب نیستم .این حالت مربوط به اعصاب من می باشد و رفتار تند وتیز و ناراحت کننده بامن سازگارنیست .طوری عصبی وناراحت می شوم که می خواهم خانواده وزندگی رابه هم بریزم .دراین حال که هستم می خواهم بخوابم واغلب دورازخانه می روم ومی خوابم ،چهارماه پیش درباغ خودم وزیردرخت انارخوابیدم تاازدغدغه های زندگی دورباشم تااینکه بعدازچهار درماه مبارک رمضان بیدارشدم .

     بعضی ازمواقع بطورناگهانی بیدارمی شدم وبه خانه می آمدم وهرغذایی که وجودداشت به من می دادندومن می خوردم . من خودم نمی پرسیدم که به من غذایی بدهیدواگربه من غذایی می دادندمی خوردم واگرهیچ غذایی نمی دادندبرروی من هیچ تاثیری نداشت ودوباره به خواب می رفتم.

     من درماه رمضان روزه بوده ام . وازبیستم ماه مبارک به مدت ده شب درمسجدمحل من اعتکاف بودم وشبهای فردیعنی شبهای بیست ویکم وبیست وسوم وبیست و پنجم وبیست وهفتم وبیست ونهم ماه مبارک که شب قدربوده شب راتاصبح بیدار بوده وشب زنده داری می کردم وقرآن تلاوت می کردم.ولی موقع خواب نمی توانم نماز بخوانم واگرمی توانستم خیلی خوب می شد. بعضی مواقع چندین ماه طول می کشد نماز نمی خوانم. هیچ انتظاری ندارم که به من بگویندکه مسلمان هستم ولی درقرآن خوانده ام که خداوندمی فرماید: که ای بنده، توهرچه ازراه من دورشوی ولی از رحمت من ناامیدمباش واگراندکی ازگمراهی به طرف من بیایی من تورامی بخشم واز گناهان توگذشت می کنم .

     بنده اززمان کودکی به این مشکل گرفتارشدم ،قضیه ازاین قراربود: وقتی ده یادوازده ساله بودم موقع شب بین باغهامی گذشتم وازروستائی به روستائی دیگرمی رفتم که متوجه صدای مهیبی شدم .بعدبه طرف آسمان نگاه کردم که دیدم به اندازه سبدخرمایی ازآسمان آتش به طرف زمین می آمدوصدای زیادی زیادداشت من که کناردیواری قرارداشتم ، آتش آن طرف دیوارکه سیب وانارکاشته بودافتادومثل بمب صدای خطرناکی داد.ومن ازاین صدا لال شدم وهیچ حرفی نمی زدم حتی هایاهوی هم نمی کردم وبه مدت پانزده روزهیچ حرفی نمی زدم وحتی هیچ نمی خوابیدم وچشم برروی هم نمی گذاشتم وشب وروزیانشسته بودم یامی گشتم وبعدازپانزده روزکه به حرف درآمدم حالت دیوانگی داشتم .این رامی زدم آن رامی زدم .گوسفندان مردم رابرمی داشتم ودرجاهای دور رهامی کردم . درختان مردم رامی بریدم .زراعت مردم راخراب می کردم واینچنین بودم .

    چندسری به زاهدان رفتم وحتی تامشهدهم رفتم .حاجی دادگرمرابه زاهدان نزد روانپزشک بردونوبت برای چندروزی بعددادندوگفتند:وقتی که آمدی موهای سر خود را بتراش.وسرخودراتمیزکن ومن هم بعدازچندروزبه زاهدان رفتم . ساعت 8صبح نوبت من بود ،ازسرمن نوارگرفتندوپول نوارمن 700تومان شد،به آنهاگفتم:من که هیچ کاری وشغلی ندارم وشب وروزخوابم پول ازکجابیاورم .گفتنداشکال ندارد.بروقبض بگیروپنجاه تومان بدهیدومن هم همین کارکردم .وپیش دکتررفتم .وقتی دکترنوارسرمن رانگاه کردبرای من شصت عددقرص از یک نوع وشصت نوع از نوع دیگر تجویزکرد.وگفت این قرصهاراتایک ماه مصرف کن ودوباره بیاتاماببینیم که آیاتوبامصرف این قرصهابهترشده ایدیانه .من هم قبول کردم. وازدکترپرسیدم که آیابیماری من راتشخیص داده ای یانه ؟دکترگفت: بله، دوای بیماری ات همین است که به توداده ام توبخوروبعدازیک ماه دوباره مراجعه کن. قرص هارامصرف می کردم ولی باخوردن آن داروهابدترشدم به بچه هایم گفتم :مرا دوباره به زاهدان ببرندآنهاوقت نمی کردند ومن هم تنهایی نمی توانستم بروم.حتی گاهی به ایرانشهرمی رفتم گم می شدم ونمی توانستم حرف بزنم وآدرسی راازکسی بپرسم .

     وقتی من درحالت خواب هستم درواقع خواب نیستم بلکه بی حوصله هستم این چنین نیست که همه وقت خواب باشم چون اگرکسی صبح تاظهربخوابدخسته می شود.خواب من شش ماه طول نمی کشدوبعضی مواقع یک ماه وبعضی مواقع دوماه یاپانزده روزخواب هستم البته نه خواب خواب ،بلکه درحالت بی حوصلگی وبی حسی می باشم .

     من به بهزیستی مراجعه کرده ام وآنهاتاسن شصت سالگی به من کمک می کردندوبعدازآن به کمیته امدادمعرفی ام کردم که مدتی است که ازکمیته امداد به من کمک می کنند.

این بیماری خیلی برای من مشکل سازبوده است ،زیرابعضی مواقع مثل سال گذشته درختان خرماراحاضرکردم برای اینکه محصول بدهندولی موقع جمع آوری من به خواب فرورفتم ومحصول من حیف ومیل شدوسبزی خوراکی که من درمنزل کاشته ام اگر من به خواب بروم هیچ کس نیست که آنها را آبیاری کندوآنهاازبین میروند.

     خواب وقت مشخصی ندارد و وقتی که موقع خواب من می شود احساس می کنم ازحالت عادی خودخارج می شوم وحتی یک روزدربالای درخت خرمابودم که این احساس به من دست دادوبه بچه ام که همراه من بودگفتم که برومردم راصدابزن تامراازدرخت پایین بیاورندچون می دانستم که اگرخودم پایین بیایم دربین رادچارخواب می شوم وازبالای درخت می افتم.بچه ام رفت تامردم راصدابزندمن هم خودم رابه درخت محکم بستم وخواب رفتم .که سه چهارنفرمراازبالای درخت پایین آوردند.

     من از خدا می خواهم که وقتی من درحال خواب هستم من راراهی آخرت نکند چون من درآن حالت بدون ایمان هستم وکسی که بدون ایمان بمیرد جایش جهنم است. ودرپایان ازخدامی خواهم که این بیماری راازمن دورکندتامن باقی عمرخودرادرراه خدا بگذرانم» .     

همشهری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد