زمینهی جغرافیایی تاریخ
تمدن سیستان :سیستان بخشی از فلّات بزرگ ایران است که در منتها الیه جنوب شرقی این فلات واقع شده است؛ از لحاظ سیاسی سیستان میان افغانستان، پاکستان و ایران تقسیم شده است،بخش بزرگتر و پُرآب تر سیستان در خاک کشور افغانستان قرار دارد و بخش کوچکی از ان در خاک کشور پاکستان است، بخشی نیز در خاک کشور ایران کنونی واقع شده که مساحتی برابر 36000 کیلومتر مربع دارد. دشت سیستان از نظر ویژگیهای زمین شناسی مجموعهای از دلتاهایی است که طی هزارهها از تغییر بستر و مسیر رود هیرمند به وجود آمده و از دو قسمت عمده ی شمالی و جنوبی تشکیل شده است.
سیستان از شرق و شمال شرقی به رشتهکوهای بابا و سلیمان در افغانستان مرکزی، از شمال به خراسان بزرگ، از جنوب به بلوچستان و کوههای ملک سیاه و از غرب به کویر لوت،کرمان و قسمتهایی از خراسان محدود میشود و در مجموع از نظرجغرافیایی و اقلیمی با جنوب خراسان بسیار مشابه است.
پدیدههای جغرافیایی و طبیعی سیستان عبارت است از :
1- دشت و کویر
2- آبرفت (دلتاها و تراسها)
3- رود و دریاچه
4- پوشش گیاهی اندک و نیزار.
مهمترین و پر آب ترین رود جنوب شرقی فلات ایران، به نام هیرمند، در سیستان جاری است که طولش برابر 1200 کیلومتر است و از ارتفاعات افغانستان مرکزی سرچشمه میگیرد.از عوامل عمده ی زیست محیطی سیستان تغییر بستر و مسیر هیرمند و تشکیل دلتاها در طول تاریخ این منطقه است که نقش بسیار تعیینکنندهای در شکلگیری و ویژگیهای تمدنی و اقتصاد مبتنی بر کشاورزی دشت سیستان داشته و دارد.
از دیگر رودهای سیستان باید به فراهرود، هاروت رود، سنارود،شلارود و رودبیابان اشاره کرد؛ این سه رود آخری خود شاخههایی از هیرمند هستند. رود هیرمند در بخش کوهک به سه شعبه ی اصلی تقسیم می شود:
1.رود سیستان، 2.رود پریان،3.رود هیرمند.سه شعبه ی اصلی هیرمند هر کدام به دریاچههایی میریزند که هامون نام دارد و زمانی یک دریاچه ی واحد و بزرگ را تشکیل میداده و هم اینک به سه دریاچه تقسیم شده است. دریاچههای سه گانه ی هامون عبارت است از: 1- هامون هیرمند در ایران، 2- هامون پریان در افغانستان 3- هامون صابری (یا صابوری، سابوری یعنی شاپوری) که در مرز میان ایران و افغانستان کنونی واقع شده است. رود هیرمند هنگام ورود به خاک ایران کنونی ناگهان با یک زاویه ی تند 90 درجه مسیر خود را تغییر میدهد و به سمت شمال حرکت میکند. این پدیده از خصایص مسیر رودها در بستر دشت است و شاید مسطح بودن و خالی بودن دشت سیستان از پستی و بلندیهای طبیعی و احتمالاً دیگر عوامل جوی و اقلیمی این چنین پدیدهای را به وجود آورده باشد. از دیگر عوامل اقلیمی سیستان باید به بادهای 120 روزه ی معروف اشاره کرد، که از خرداد ماه تا مهر ماه با سرعتی معادل 90 کیلومتر در ساعت از شمال و شمال غرب به جنوب و جنوب شرق میوزد. زمینهای کشاورزی در سیستان بیشتر به زیر کشت گندم و جو میرود، در نقاطی نیز هندوانه و انگور به عمل میآید. در کنار فعالیتهای کشاورزی، دامداری و حصیر بافی هم رواج دارد و منبع درآمد اهالی این خطه به حساب میآید.
تنها بلندی قابل توجه و عارضه ی طبیعی کوهستانی دشت سیستان،کوه معروف به کوه خواجه است که به مانند جزیرهای در میان هامون و به ارتفاع 609 متر از سطح دریا سربرافراشته است. کوه ذوزنقهای شکل خواجه از دور به مانند میزی سنگی به نظر میرسد که در میان دشت نهاده شده باشد و زمینهای مسطح و دشت هموار اطراف آن به این کوه جلوه ی خاصی داده است. جنس بخش عمده و اصلی این کوه از سنگ بازالت است که احتمالاً منشاء آتشفشانی دارد، اما خود کوه یک کانون آتشفشانی به شمار نمیرود.
کوه خواجه یا کوه خدا
رشته ارتفاعات ملک سیاه کوه که به مرز طبیعی میان سیستان و بلوچستان است از معادن سنگ به شمار میآید که در گذشته و حال نیز از آن استخراج میشده است. درسیستان معادن و منابع سنگ چخماق، سنگ مرمر، سنگ شیشه، مس، سرب و گوگرد وجود دارد، که پارهای از آنها حاوی ذخایر سرشاری هستند که در گذشته هم استخراج میشده است.
گفته می شود که اقلیم و آب و هوای سیستان در روزگاران گذشته این چنین سخت نبوده و محتملاً از حدود 6 سده ی پیش بدین سو آب و هوا تغییر کرده و به خشکی میل نموده است.
از عوامل سازنده ی دشت سیستان باید به آبرفتهای معروف به تراس آن اشاره کرد.تراس در زمین شناسی عبارت است از بلندی حاصلخیزی که از تغییر مسیر و بستر رود به وجود میآید.سیستان دارای چهار تراس شناخته شده ی اصلی است که حاصل رسوبات هیرمند است این چهار تراس عبارتند از:چهار برجک، رم رود،نیم روز و جدیدترین آنها یعنی تراس زابل که به ترتیب 520، 500، 490 و 480 متر ارتفاع دارند.
گفتهاند که رودخانهها در دنیای باستان مهمترین عامل پیدایش و گسترش تمدنها بوده است، آن چنانکه هرود توس، مصر را هدیه نیل خوانده است و همچنین دیگر تمدنهای بزرگ مشرق زمین عمدتاً در کنار رودها پدید آمدهاند. تمدنهای کهن میانرودان (بین النهرین) در فاصله ی میان رودهای دجله و فرات، تمدن باستانی هند در کنار رودهای سند و پنجاب، و بالاخره مراکز تمدنی خراسان بزرگ و فرارودان (ماوراالنهر) در فاصله ی میان رودهای سیحون و جیحون شکل گرفتهاند. بسیاری از این دست را میتوان به عنوان مثال نام برد. تمدنهای کهن سیستان نیز زائیدهی هیرمند -این شط بسیط پر برکت- بودهاند که در کرانههای پر آب آن شکل گرفته و هر بار که هیرمند از آن ها فاصله گرفت، برای همیشه افول کرده و پژمرده و منقرض شدهاند.
تاریخ سیستان و جایگاه آن در تمدن و فرهنگ ایرانی
نقش تاریخی و فرهنگی سیستان در جهان ایرانی، نقشی بسیار قابل توجه و مطالعه است. سیستان در گذشتههای دور مرکز تلافی و محل بالیدن فرهنگها و تمدنهای بزرگ چندی بوده است.سیستان همواره سرزمینی ایرانی بوده که فرهنگ ایرانی به تمام معنا در آن جریان داشته است. فرهنگها و تمدنهای بومی و محلی سیستان هیچ گاه منفک و مستقل و مجزا از پیکره ی اصلی فرهنگ ایرانی دیگر بخشهای ایرانی نبوده است و چه بسا سیستان خود در تاریخ و فرهنگ ایران هر یک چندی پرچمدار و پیشتاز بوده است، چه پیش از اسلام که بخش اساسی اساطیر ایرانی و حماسه ی ملی ایران پیوسته و وابسته به سرزمین سیستان بوده است و چه پس از اسلام که فرهنگ غنی ایران دوران اسلامی نخست در سیستان زیر لوای قدرت صفاریان به یک نوع استقلال فرهنگی و سیاسی از سلطه ی خلفای بغداد دست یافت،نام سیستان همچنان پر آواز بوده است.
سیستان در تاریخ ایران نخست از آن نظر اهمیت دارد که مهد اساطیر قومی و تاریخی ماست. رستم، ابر پهلوان اساطیر ایرانی، آن نمونه ی انسان آرمانی و کامل در حماسه ی ملی ایران، خود سیستانی است. بخش عمده ی شاهنامه ی فردوسی شرح مردانگیها، پهلوانیها و قهرمانیهای تهمتن رستم زابلی است که بر ضد نیروهای اهریمنی مبارزه میکند و مبشر خدا پرستی،راستی و درستی است. زادگاه رستم، سیستان جایگاه و مکان یک رشته از اساسیترین و حساسترین رویدادهای شاهنامه است.سیستان و یل آن در بخش عمده ی حیات فرهنگی و معنوی ایرانیان همواره حضور دائمی داشته و دارند.
فرهنگها و تمدنهای کهن پیش از تاریخی سیستان نشان دهنده ی دست یابی ساکنان این گوشه از فلات ایران در هزاران سال پیش به نوع متکاملی از زندگی شهر نشینی است،تا آنجایی که کاوشهای باستان شناسی تا کنون نشان داده است از سده های پایانی هزاره ی چهارم پیش از میلاد شهرنشینی پیشرفتهای در نزدیکی شهر زابل امروزی شکل گرفته است. این پایگاه تمدنی را اکنون با نام شهر سوخته میشناسیم. کهنترین لایه ی تمدن شهر سوخته یعنی لایه 10 از دوره ی 4 مربوط به 3200 سال پیش از میلاد مسیح است.
اکنون در پرتو یافتههای باستان شناسی میتوانیم سابقه ی تاریخی و قدمت تمدنی سیستان را تا هزاره ی چهارم پیش از میلاد به عقب ببریم. سیر تحول و تکامل فرهنگ و تمدن در سیستان را از آن زمان تا کنون میتوان دنبال کرد. تمدن شهر سوخته تا سدههای پایانی هزاره ی سوم پیش از میلاد پایدار بود گویا در حوالی سالهای 2100 تا 2000 پیش از میلاد این تمدن از رونق می افتد و شهر سوخته متروک می گردد.
در میانه ی هزاره ی دوم پیش ازمیلاد و درحوالی سالهای 1500 تا 1200 پیش ازمیلاد بخشی از مهاجران آریایی ضمن عبور و گذر خود از آسیای میانه به ایران و سرزمین هند در سیستان مسکن گزیدند.
در آغاز دوران تاریخی ایران یعنی در میانه ی هزاره ی یکم پیش از میلاد، سیستان بخشی از قلمرو هخامنشی بود.از آن زمان سیستان به نام درتگیان(Darangiyana) خوانده میشد و یکی از ایالتهای دولت هخامنشی به شمار میآمد، بعدها نام درنگیان تبدیل به ذرنگ (Zarang) شد که در آغاز دوران اسلامی زَرَنج یا زَرَنگ (Zaragj/Zarang) نام گرفت.
با زوال قدرت دولت هخامنشی، سیستان یک چند شاهد حضور اسکندر و سپاهیان یونانی و مقدونی اوست. بعدها یکی ازاعقاب اسکندر یعنی سلوکوس یکم وارث بخشی از قلمرو او میشود و دولت سلوکی را بنیان مینهد. در این زمان سیستان محل برخورد منافع دولت سلوکی با شاهزادگان هندی میشود و در اینجا نبردهایی میان سلوکیان و هندیان اتفاق میافتد.
اندکی بعد پارتها درخراسان قد علم میکنند و رفته رفته دست جانشینان سلوکوس را از ایران کوتاه میسازند، دراین زمان سیستان نیز مانند بقیه ی قسمتهای ایران تحت حکومت اشکانیان در میآید.
احتمالاً از همین زمانهاست که برای نخستین بار این خط به نام سیستان نامگذاری میشود. درباره ی ریشه لغوی کلمه ی سیستان نوشته اند که این کلمه در قرون نخستین اسلامی «سجستان» (sajestan) تلفظ میشده که ریشه ی آن در پهلوی ساسانی «سگستان» (Sagestan) بوده است و این سَگِستان خود مشتق است از لفظ «سکستان»(Sakaestan)مرکب از دو واژه ی «سگ» (Saka) و «استان» (estana) به معنی جایگاه و ماندگاه قوم سکا.
سکاهای قومی از اقوام ایرانی زبان آسیای میانه بودند که مقارن فروپاشی دولت هخامنشی از شمال خراسان بزرگ به مناطق جنوبی مهاجرت میکنند و در سیستان مسکن میگزینند و این منطقه به همین مناسبت سکستان نام می گیرد.
در تمامی طول مدت حکومت اشکانیان – یعنی از حدود سال 247 پیش از میلاد تا سال 226 میلادی- آن چنانکه رسم کشوری داری آنان بوده است، سیستان یا سکستان یک پادشاهی خود مختار در درون مرزهای دولت اشکانی بود و شاخهای از قوم پارت در اینجا حکومت میکردند.
با روی کار آمدن دولت پارسی ساسانیان حوالی سال 226 میلادی و ایجاد مرکزیت سیاسی و نظامی به وسیله ایشان، سیستان نیز قسمتی از دولت مرکزی شد، هر چند که از نظر تقسیمات کشوری، واحدی مستقل به شمار میرفت.
نقش تاریخی و فرهنگی سیستان در دوران تاریخی پیش از اسلام ایران میتواند مورد بررسی و تدقیق واقع شود. در این دوران سیستان، به دلیل موقعیت جغرافیایی خود یعنی قرار گرفتن درمرزهای شرقی قلمرو فرهنگ ایرانی میتوانسته محل تلاقی و برخورد فرهنگ ایرانی با فرهنگهای مجاور شرقی باشد.احتمالاً در طی این دوران در سیستان ارتباط، امتزاج و اختلاطی میان فرهنگ ایرانی و فرهنگهای چین، هند و شرق دور صورت میگیرد.به نظر میرسد که سیستان در تمامی این دوران نخستین محل تماس و تبادل فرهنگی میان ایران و شرق دور بوده است،و فرهنگ ایرانی در این دوران نخستین آشناییهای تاریخی را با عناصر فرهنگی شرق دور تجربه میکند. بعدها در عصر زرین فرهنگ ایرانی و پس ازبه بارنشستن فرهنگ ایران در دوره ی اسلامی آثاراین تماس و تبادل فرهنگی واضحتر میشود میبینیم که در ادبیات و هنر سنتی ایرانی به چه وسعت چین، و هند و شرق دور منشأ الهام و مطمح نظر هستند.
با ظهور اسلام و پس از فتح ایران به دست مسلمانان، سیستان نیز مانند دیگر قسمتهای فلات ایران دیر یا زود دین اسلام را پذیرا شد. با ادامه ی فتوح و گسترش آن به سوی شرق و لشکرکشیهای مسلمانان به نواحی شمال غربی شبه قاره ی هند، سیستان نقش مهم و اساسی یافت و در واقع سیستان،جنوب خراسان یا قهستان و بلوچستان کنونی به عنوان مراکز استقرار سپاهیان مسلمانان برای دستیابی به شمال غربی شبه قاره ی هند مورد توجه قرار گرفتند.
گویا جمعی از تازه مسلمانان بومی سیستان نیز در لشکر اسلام وارد شده بودند و در ترویج و تبلغ این آیین نو تلاش و کوشش بسیار میکردند.در قرون نخستین اسلامی، سیستان- به مانند ولایت شمالی همجوار خود خراسان- نقش اساسی در تجدید حیات فرهنگی و معنوی ایرانیان داشته است. شاید به برکت دور افتادگی نسبی و بعد مسافت آن نسبت به مقر خلافت، شرق ایران این فرصت را یافت تا مرکز تجدید حیات فرهنگی ایران باشد. فرهنگ پر بار ایران دوره ی اسلامی که امروز وارث آن هستیم ماحصل تلاشها و مجاهدتهایی است که ایرانیان مسلمان را درادوار مختلف برای استمرار و پویایی ان جانفشانیها کردند.
سیستان در تمامی ادوار تاریخی دوره ی اسلامی ایران در ارتباط فرهنگی و تمدنی تنگاتنگ با دیگر قسمتهای فلات ایران بود و حرکتهایی که از آن نشأت میگرفت در سرنوشت کل ایران و فرهنگ ایرانی اثر گذار بود؛ تاریخ سیستان در این دوره با تاریخ ایران گره خورد و همانا داستان برآمدن و بر افتادن سلسلههایی یکی پس از دیگری، از صفاریان تا صفویان است.
صفاریان به عنوان نخستین سلاله ی مستقل ایرانی که با تکیه بر فرهنگ اسلامی- ایرانی علیه جور و ستم عمال خلیفه قد بر افراشتند، خود سیستانی بودند و به راستی که فرهنگ ایرانی براثر نبوغ سیاسی و فرهنگی آنان جانی تازه یافت. سیستان پس از صفاریان نیز همچنان مرکز ثقل و محل بالندگی فرهنگ اصیل اسلامی ایران بود.مقارن زمانی که به اصطلاح دوره ی پارسی تاریخ پس از اسلام ایران پایان مییابد و دوره ی سلطه ی اقوام مهاجر نو مسلمان ترک زبان آسیای مرکزی در ایران آغاز میگردد، سیستان زیر لوای هسته ی سیاسی و فرهنگی ملوک نیم روز- جانشینان صفاریان- به راه مستقل خویش ادامه میدهد. هجوم و سرازیر شدن پی در پی اقوام بیابانگرد غیر ایرانی آسیای مرکزی به فلات ایران به ساختارهای فرهنگی اقصی نقاط ایران لطماتی سخت وارد ساخت، ولی سیستان همانا به برکت دور افتادگی نسبی و پایمردی در حفظ و حراست از سنن دیرین، خود از این جریان جدا و برکنار ماند و کمتر لطمه ی فرهنگی دید. یورش مغول نیز به مانند تند بادی ازسرسیستان گذشت و کمترین تأثیر فرهنگی باقی نگذاشت و تنها سالیان سال بعد بود که امیر تیمور گورکان سمرقندی یک چندی در اینجا کروفری کرد، ویرانیهایی به بار آورد ولی معنا کاری از پیش نبرد.
با روی کار آمدن صفویان، تشکیل دولت و وحدت ملی ایران تحت لوای این سلسله، سیستان نیز قسمتی از حکومت سراسری ایران صفوی شد، در طول مدت حکومت صفویان، سیستان زیر فرمانروایی حاکمان محلی خود که از اعقاب ملوک نیمروز محسوب میشدند به نوعی همچنان استقلال و خود مختاری سیاسی و فرهنگی خود را حفظ کرد. پس از فرو افتادن حکومت صفویان به دست افغانان و وقایع بعد از آن با ضعف دولت مرکزی ایران سیستان یک چند استقلال یافت. با ظهورنادر مدتی دولت مرکزی ایران اقتداری یافت ولی با کشته شدن او و فراهم آمدن مقدمات جدایی افغانستان از ایران، سیستان میان دولتهای ایران و افغانستان محمل نزاع و کشمکش شد. بعدها با استقلال کامل افغانستان سیستان بین دو واحد سیاسی کنونی یعنی ایران و افغانستان تقسیم شد، ولی فرهنگ اسلامی- ایرانی همچنان در این سرزمین به حیات خود ادامه داد و رسالت تاریخی خود را به صورت یک شبه جزیره ی فرهنگی محصور در میان کشورهای افغانستان و پاکستان به نحو احسن انجام داد و پرچم دار فرهنگ شیعی و ایرانی در منطقه گردید.
http://shahresookhte.blogfa.com/