پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان

گلچین اخبار بلوچستان . آخرین خبرها و مقالات

پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان

گلچین اخبار بلوچستان . آخرین خبرها و مقالات

موسسه خیریه مهرگیتی | گزارش سفر به استان سیستان و بلوچستان

 

 

چهره‌های زرد، پاهای برهنه و انگشت‌هایی که جوانه می‌زنند

به قلم : زهرا گیتی نژاد

برای شنیدن این گزارش اینجا کلیک کنید.. 


پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان  :اینجا سیستان و بلوچستان است، سرزمین چهره‌هایی زرد با چشمانی سیاه به عمق اقیانوس و پاهایی برهنه که بیابان در بیابان با شن‌ها و خاک‌ها آشنایی دیرینه دارند و انگشت‌هایی که در دست‌های کوچک دانش‌آموزان یک کلاس، در کپری دور در جایی نامعلوم جوانه سبز می‌شود.

سیستان و بلوچستان با کوه‌هایی سرشار از معادن و سنگ‌های زینتی ولی دستان تهی و بیابان‌هایی وسیع و بادهایی که با خود شن‌های روان به همراه می‌آورند. جای دوری نیست. از تهران تا زاهدان با هواپیما اگر بروی مثل این است که از میدان آزادی تا میدان امام حسین رفته باشی، اما سیستان دور است. سیستانی که در انتظار محبت می‌سوزد و همواره تا اندازه‌ای محروم بوده است و در هر بیننده‌ای را به درد آورده است و هنوز هم ...

این بار سخن از برنامه‌های سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و دیگر سازمان‌ها و نهادها برای آبادانی سیستان در میان نیست، بلکه از هدیه‌هایی سخن می‌گوییم که بچه‌ها در تهران در مدرسه غیرانتفاعی آنها را با اشک و لبخند و حسرت و دریغ و محبت توأم کرده‌اند، در دست‌های کوچکی که به ریشه زدن در خاک تفتیده سیستان می‌اندیشند. هر چند اینجا سرزمین خشکسالی محبت است.
یکی از اعضای گروه آموزشی ((آموزش جهانی)) هستم. چهار سال است که یک طرح آزمایشی را در پنج استان دنبال می‌کنیم. هفته‌ای دو روز در یک غیرانتفاعی به صورت پاره‌وقت مشغول هستم. قبل از یکی از مأموریت‌های خود به دانش‌آموزان کلاس پیشنهاد دادم اگر دوست‌دارند برای دانش‌آموزان و دوستان خود در شهرستان میرجاوه واقع در استان سیستان و بلوچستان کتاب‌های علمی و یا داستانی بیاورند.  

 

 


بچه‌ها استقبال کردند. از جمله دانش‌آموزی به نام مریم وزیری حدود 50 جلد کتاب آورد که در حاشیه همه آنها نوشته شده بود: تقدیم به دوستانم در استان سیستان و بلوچستان.
دانش‌آموزان دیگر هم کتاب‌هایی آورند. در طول مأموریت کتاب‌ها را بین دو مدرسه دخترانه و پسرانه تقسیم کردم و به دانش‌آموزان گفتم: این کتاب‌ها را دوستانتان از تهران برای شما فرستادند.  آنها نیز نامه‌ای تشکرآمیز حاکی از لطف و صفای مردم مهربان آن دیار برای دوستانشان در تهران نوشتند. در نامه مربوط به مریم وزیری از او دعوت کرده بودند به شهر آنها برود.
بعد از انجام کارهای محوله در شهرستان میرجاوه، بنا به دعوت رییس منطقه، از چند مدرسه روستایی بازدید کردم. مدرسه‌ها در ناحیه صفر مرزی واقع شده بودند. بعد از طی مسافتی ماشین در محلی توقف کرد. پیاده شدیم. روی یک دیوار کاه‌گلی نوشته شده بود: دبستان اقبال لاهوری.
وقتی وارد کلاس شدم آنقدر تاریک بود که هیچکس را ندیدم. از صلواتی که بچه‌ها به خاطر ورود من و همراهان فرستادند، از وجود آنان در کلاس مطلع شدم. ته اتاق چند میز و نیمکت غیراستاندارد قرار داشت و بچه‌های معصوم و سیاه‌چرده بلوچ روی آنها نشته بودند. سوء تغذیه از ظاهر آنها تشخیص داده می‌شد.  

 

 


کلاس آنها دخمه‌ی اجاره‌ای بود، بدون پنجره با نور لامپ 50 وات! وقتی علت تاریکی کلاس را پرسیدم، گفتند اگر پول برق زیاد شود صاحب‌خانه آن را قطع می‌کند!
معلم با بریده‌های چوب دسته‌های ده‌تایی و صدتایی درست کرده‌بود و روی طاقچه گذاشته بود. او تعدادی کتاب غیردرسی را نیز با طناب، اطراف کلاس آویزان کرده بود. نقشه ایران را در یک طرف کلاس و سرگذشت اقبال لاهوری را در طرف دیگر کلاس نصب کرده بودند. گویا کلاس جان او بود. کودکان معصوم با پای برهنه و سرهای تراشیده و رخسار زرد، به سؤال‌های ما پاسخ می‌دادند. همه آنها آرزو داشتند که معلم شوند. دخترها اصلاً جواب سؤال ما را نمی‌دادند. سرهایشان را توی هم می‌کردند و می‌خندیدند. معلم این مدرسه، هر روز 150 کیلومتر راه بین زاهدان و روستا را با سرویس اداره، می‌آمد و برمی‌گشت.
مدرسه سرویس بهداشتی نداشت. به روستاهای دیگر هم که رفتیم وضع به همین منوال بود. در یکی از مدرسه‌ها چند دانش‌آموز در گوشه‌ای روی یک گونی نشسته بودند. معلم گفت: کلاس اولی‌ها هستند و برای آنها میز و نیمکت نداریم.
آقای عسگری رییس منطقه اظهار می‌داشت: 125 مدرسه در این روستاها فاقد سرویس بهداشتی هستند.  

 

 


بعضی از معلم‌ها در روز 350 کیلومتر فاصله روستا تا زاهدان و برعکس آن را می‌پیمودند. یکی از معلم‌ها می‌گفت: تغذیه رایگان به بچه‌ها هر روز یک بسته بیسکوییت و در ماه دو روز شیر می‌دهند. بعضی‌ها هم آن را برای خواهر و برادر خود می‌برند. به بچه‌ها خمیردندان و دهان‌شویه نیز می‌دهند. در غیر این صورت خانواده‌ها به آنها اجازه تحصیل نمی‌دهند.
دانش‌آموزان با زبان بی‌زبانی می‌گفتند: آی مردم ما هم انسانیم مثل شما و نیازمند کمک شماییم. هنگام برگشت در راه فکر کردم، خدایا چقدر تفاوت؟ 

 

 


در تهران به مدرسه‌ای که در آن تدریس داشتم رفتم. سرکلاس برای بچه‌ها از وضعیت مدرسه‌ای روستایی میرجاوه صحبت کردم. به آنها یادآور شدم، قدردان نعمت‌هایی که خداوند به آنها عطا کرده باشند و گفتم بهترین قدردانی شما در این سن خوب درس خواندن است. سر صف نیز برای دیگر دانش‌آموزان یک گزارش کوتاهی از سفرم دادم. با کمک مسئولین مدرسه، تصویرهایی را که از مدرسه روستایی آنجا همراه آورده بودم در تابلو زدم. بچه‌ها پیشنهاد همکاری و کمک به دوستان خود در روستا را داشتند. ما هم پذیرفتیم و عده‌ای هر روز صبح مشغول جمع‌آوری هدایای بچه‌ها شدند.
هدایا جمع‌آوری و به کمک بچه‌ها بسته‌بندی شد. در اینجا بود که مفهوم مشارکت و کارگروهی و نوع دوستی و کمک به همنوع را فهمیدم. هر روز بچه‌ها با ساک‌های پر به مدرسه می‌آمدند.
سفر بعدی من در اردیبهشت ماه بود. مریم وزیری علاقمند بود که در این سفر همراه من باشد. در آخرین روزها هم یکی دیگر از اولیاء به مدرسه آمد و گفت دخترش خیلی اصرار دارد که به این سفر برود و خواهش کرد، او را با خود ببریم. با گرفتن رضایت‌نامه از او و تقبل هزینه دخترش، همگی در روز 26/2/1382 عازم زاهدان شدیم. سفر ما سه روزه بود.  

 

 


در فرودگاه آقای عسگری از ما استقبال کردند و در مهمانسرای معلم به ما جا دادند. شنبه شش صبح به طرف میرجاوه حرکت کردیم. فاصله میرجاوه تا زاهدان 85 کیلومتر است. در مسیرمان راه زاهدان به پاکستان و آتشفشان تفتان را دیدیم. به دبستان حضرت فاطمه رفتیم. مریم وزیری با دوستانی که او را دعوت کرده بودند دیدار کرد و با آنها عکس گرفت و به تمام آنها هدیه داد. به دیدار مدرسه‌های روستای دیگر رفتیم. در دبستان اقبال لاهوری، آقای محمد امیر اشتراک معلم علاقمند مدرسه از ما استقبال کرد.
بچه‌ها ابتدا می‌ترسیدند وارد کلاس شوند و باورشان نمی‌شد که آنجا کلاس باشد. وارد که شدند هدایایی را که همراه آورده بودند به دوستانشان تقدیم کردند. با آنها عکس گرفتند و شکلات و شیرینی بین آنها تقسیم کردند. سپس به روستای ریگ ملک رفتیم که 130 کیلومتر با زاهدان فاصله داشت. بعد به روستای تگور رفتیم. کاملاً مخروبه بود. پنجره‌های آن شیشه نداشت و باد شن‌ها را به سر و صورت بچه‌ها می‌کوبید. بچه‌ها پا برهنه بودند و اصلاً به سؤالات ما پاسخ نمی‌دادند. با آنها عکس گرفتیم و دانش‌آموزان همراه من، کتاب، لوازم‌التحریر و خوراکی بین آنها پخش کردند. معلم‌ها تقاضای ساخت یک مدرسه را داشتند. همه جوان و پرانرژی بودند و به صورت حق‌التدریس با ماهی 30000 تومان کار می‌کردند. قرار شد توسط خانمی که همراه ما بود مدرسه‌ای برای آنها ساخته شود. از دبستان خیام نیشابوری در روستای تهلاب دیدن کردیم و به دبستان شهید آوینی در روستای پشت ریگی سر زدیم. یک کلاس در یک کپر خیلی باصفا بود. فقط معلم‌ها می‌گفتند موقع باد مرتب داخل چشم بچه‌ها شن می‌رود. موقع بازگشت چند خانم از ما خواهش کردند که اگر ممکن است رییس منطقه برای آنها کلاس نهضت دایر کند. قرار شد همان خانمی که همراه ما بود مدرسه‌ای هم آنجا بسازد.  

 


به دبستان شهید شیرودی در روستای وکیل‌آباد رفتیم. وقتی کتاب‌ها را به مدیر مدرسه تحویل می‌دادیم از زبان ایشان شنیدیم که مدرسه آنها اصلاً کتاب غیردرسی ندارد. چند مدرسه دیگر را نیز بازدید کردیم. نهار را در مدرسه شبانه‌روزی لادیز خوردیم و تقریباً غروب به زاهدان برگشتیم و در راه بچه‌ها مرتب مدرسه خودشان را با مدرسه‌هایی که دیده بودند مقایسه می‌کردند.
وقتی به تهران بازگشتند در مدرسه ماجرای سفر خود را برای دوستانشان تعریف کردند. همه آرزو می‌کردند کاش با آنها بودند و از مدرسه تقاضای بازدید از آن منطقه و تشکیل یک تور را داشتند.
با کمک‌های نقدی دانش‌آموزان دو دستگاه فتوکپی و زیراکس برای استفاده مدرسه‌های روستایی میرجاوه فرستاده شد. خانواده‌ها همگی از این که بچه‌های آنها را با واقعیت‌ها آشنا کرده بودیم خوشحال بودند. 
ای کاش مدرسه‌ها بتوانند علاوه بر برنامه‌های تفریحی و زیارتی که در طول سال دارند بازدید از مناطق محروم را هم در بازدیدهای خود بگنجانند تا شاید بتوان روح همکاری، مسئولیت‌پذیری و تعاون را در دانش‌آموزان زنده کرد.  


 


تأسیس مجمع خیرین مدرسه‌ساز مجتمع آموزشی شهید مهدوی:
با توجه به اینکه طی سال‌های اخیر با کمک تعداد بسیاری از اولیای محترم دانش‌آموزان قدم‌های نسبتاً مؤثری از جمله ساخت سه واحد آموزشی، تجهیز بعضی از مدارس روستایی، کمک به دانش‌آموزان محروم کشور با همکاری مجتمع آموزشی شهید مهدوی انجام شده است. برای تداوم انجام امور خیر با همکاری تنی چند از اولیاء مجمع خیرین مجتمع تأسیس گردید که اولین جلسه آن تاریخ 30/2/1383 تشکیل شد.
این مجمع مشتاقانه منتظر مشارکت اولیای محترم است تا بتوانیم با همکاری جامع‌تر قدم‌های مؤثرتری در انجام امور خیر.
محرومیت:
اگر خواستید با مفهوم این کلمه بیشتر آشنا شوید سری به مدارس سیستان و بلوچستان بزنید. با مشاهده چهره‌های زرد حاکی از سوء تغذیه، پاهای برهنه و سرهای تراشیده این کودکان معصوم از کشورمان واژه محرومیت اولین واژه‌ای است که به ذهن می‌رسد. با مشاهده دخمه‌های تاریک و کم‌نور و فاقد میز و نیمکت و وسایل آموزشی و بهداشتی و وسایل بازی معنای محرومیت را می‌توان کاملاً احساس کرد. دیدن این محرومیت ما را به این فکر فرو می‌برد که مگر اینها فرزندان این آب و خاک نیستند؟ چرا این همه محرومیت؟ چه کسی مقصر است؟ چگونه می‌توان مرهمی بر این همه محرومیت بود؟
زمانی که پای صحبت مسئولین می‌نشینیم اظهار می‌دارند که وظیفه ما اجاره مکانی جهت تشکیل کلاس‌ها و تأمین معلم و کنترل حضور به موقع معلم در کلاس درس است. با این بودجه و توان مالی اندک کاری از ما ساخته نیست.


چه باید می‌کردیم؟


آیا بجز این بود که باید دست آنان را گرفت و به کمک آنان شتافت؟ آیا بجز این بود که باید نگاه پرمهر این بچه‌ها را پاسخی می‌دادیم؟ آیا هر کدام از ما بخواهیم تقصیر را گردن دیگری بی‌اندازیم و بگویم به من چه ربطی دارد! تقصیر با … و … است، که مشکلی حل نمی‌شود. پس بیایید:
دست به دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد

پروازی عاشقانه به جنوب شرقی ایران
گزارشی از دومین سفر مجمع خیرین مدرسه ساز در مجتمع آموزشی شهید مهدوی:
در اردیبهشت ماه 84 سفری به استان سیستان و بلوچستان تدارک دیده شد تا جمعی از اولیاء همراه با دانش‌آموزان و معلمان سفری به مناطق محروم داشته باشند. از اهداف این سفر می‌توان تقویت رویحه کمک و نوع دوستی بین دانش آموزان ، اهدای هدایای مجتمع به هموطنانشان در روستای محروم، آشنایی اولیای خیر مدرسه با کمبودها و نقایص مدارس روستایی و بستن قراردادهای ساخت مدرسه توسط اولیاء را برشمرد.
سرکار خانم نیلی، سرکار خانم طاهری ولی دانش آموز هستی سحابی کلاس اول راهنمایی خانم عبدالصالحی، خانم گیتی نژاد مسافران استان سیستان و بلوچستان بودند.
گروه اعزامی در شهر زاهدان مورد استقبال جناب آقای عسگری رئیس اداره آموزش پرورش منطقه میرجاوه، رئیس اداره نوسازی مدارس استان و تعدادی از مسئولین آموزش و پرورش استان قرار گرفتند. در این سفر روستاهای زیادی مورد بازدید قرار گرفت و دانش آموزان مناطق محروم با اشک شوق و لبخندهای معصومانه از گروه خیرین استقبال می‌کردند. در یکی از مدارس که سال گذشته توسط خانم نیلی ساخته شده بود دانش‌آموزان با شور و شوق بسیار و تکان دهنده پرچم‌های کاغذی و پلاکاردهای خوش آمد گوی مقدم مهمانان را گرامی داشتند. استعداد و علاقه و عشق به آموختن و شور و شوق تحصیل در همه دانش‌آموزان مناطق محروم مشاهده می‌شد و در یک از جلسات مدیر محترم مدرسه‌ای اعلام کرد که از 60 نفر دانش‌آموز مدرسه 22 نفر در دانشگاه قبول شده‌اند!
از اقلامی که برای کمک به مدارس میرجاوه فرستاده شده بود در این سفر می‌توان:
یک دستگاه کامپیوتر، زیراکس ، آب سرد کن، کولر، بیش از 3000 جلد کتاب و لوازم التحریر و بسته‌های خوراکی را نام برد. این اقلام همه به مدارس اهدا گردید.
مبالغ قابل توجهی توسط اولیاء همراه گروه برای احدا مدارس جدید اختصاص داده شد.
دانش آموزان همراه مجمع خیرین در این سفر درس ایثار و بخشندگی را از مادران و معلمات خود و درس مهمان نوازی را از این دانش‌آموزان روستایی و مسئولین اداره آموزش و پرورش استان آموختند.
سوغات مجمع خیرین برای دانش‌آموزان مجتمع عکس‌ها و فیلم‌ها و خاطرات تاثیرگذاری بود که با خود از این سفر به ارمغان آوردند و با بیان شرح سفر عاشقانه خود آنان را نیز در این راه خداپسندانه ترغیب و تشویق نمودند.
 وجود مدیران دلسوز و ایثارگری چون جناب آقای عسگری و همکارانش در مناطق محروم و تلاشها و زحمات بی‌دریغی که برای کودکان روستاهای دورافتاده متقبل می‌شوند، واقعاً قابل تقدیر و ستایش برانگیز است.

برگه‌ای از خاطرات دوست
خوبمان دانش‌آموز مریم نیلی:


پرچم‌های سه رنگ زیبای کشور عزیزمان در دست‌های کوچکشان در هوا چرخ می‌زد و مقابل طوفان شنی که می‌وزید پایداری می‌کرد. صدای شاد کودکانی که با یکدیگر به ما خوش آمد می‌گفتند، صدای مهیب طوفان شن را محو می‌کرد و بوی نان تازه فضا را عطرآگین می‌نمود. کبوتران سفید بال به امید آب و دانه در آسمان کویر پرواز نمی‌کردند. شاید می‌خواستند با بچه‌ها در شادیشان سهیم باشند. مگر اشک‌هایی که می‌باریدند امان می‌دادند که همه چیز را ببینیم یا دختر بیمار بی‌گناهی که دستش را به شانه لطف به سویمان دراز کرده بود چه باید می‌کردیم؟ در آغوشش می‌گرفتیم، صدای تپش‌های قلب بی‌قرارش را می‌شنیدیم که از عشق سخن می‌گفت......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد